روزگار تلخ یا شیرین یک شوفر تریلی درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب آرشيو وبلاگ نويسندگان سه شنبه 6 اسفند 1392برچسب:خاطرات و معرفی نامه, :: 22:13 :: نويسنده : سعید
سلام
سعید هستم یه شوفر تازه کار و تازه نفس جاده حدود3سالی میشه که پایه1گرفتم و راننده شدم
تو این سه سال اکثرا رو ماشین های باری کار کردم و اولین تجربه رانندگی با کشنده ام هم در زمان کنونی یعنی الان هست که روی اف اچ460چادری کار میکنم
قبلا روی اسکانیا پی340 و ولوو اف ام و آتگو و کامیون های قدیمی باری رانندگی کردم
پدر بنده 4سال هست که از شغل رانندگی بازنشست شده و یه اف12اینتر داشت که بخاطر من فروختش تا من با پولش یه آلونک برای خودم بخرم و تازگی ها هم ازدواج کردم و زیر بار مسئولیت بزرگی رفتم
تو این 3سال یه صحنه ها و یه خطراتی تو جاده ها دیدم که بعضی ها طاقت دیدنشونو ندارن
پارسال این موقع بود که با اف ام بار زدم برای چابهار و تنهایی رفتم صبج رسیدم اونجا تا عصر استراحت کردم عصر راه افتادم تو جاده داشتم میرفتم که یه میتسوبیشی پاجرو جلو وایساده بود و3نفر بودن که لباس پلیس ها رو پوشیده بودن از ماشینشون فهمیدم که شیاد هستن و به راه خودم ادامه دادم اونا هم افتادن دنبالم از شانس من هم پرنده تو جاده پر نمیزد گوشی هم آنتن نمیداد خلاصه همش میخواستن ازم سبقت بگیرن منم بار نداشتم خالی بودم محور هم داده بودم بالا(اف ام9جفت محور)عقربه کیلومتر شمار چسبیده بود به 120تکون هم نمیخورد اونا هم همینطور دنبالم بودن مسلح هم بودن تا دیدن نمیتونن نگه دارن منو شروع کردن به تیراندازی تیر اول رو از سمت چپ زدن به شیشه شاگرد و شیشه پودر شد(اولین باری بود که فکر میکردم قراره بمیرم و لحظات آخر زندگیمه)تیر بعدی هم به لاستیک عقب کامیون خورد همون محوری که داده بودم بالا خلاصه خودشون بیخیال شدن/یا من خوش شانس بودم یا خدا خواسته بود تو اون لحظات همش داشتم صلوات میفرستادم
اولین محل شلوغی که رسیدم شیشه که شکسته بود با نایلون چسب زدم تا برسم تهران و ماشینو تحویل بدم به صاحب ماشین(با خودم احد بستم که دیگه اون طرف نرم)
همونطور که بالا گفتم الان دارم روی460کار میکنم و در همین 1ماه اخیر تازه دنده عقب رفتن با تریلر را یاد گرفتم
از زندگیم راضی هستم از بچگی هم آرزو داشتم راننده بشم که آرزوم به حقیقت پیوست
یه صاحب کار خوب و خوش اخلاق هم دارم و واقعا ازش ممنون
بعضی وقتا تو جاده که دارم رانندگی میکنم یه فکرهایی به سرم میزنه و کلا غرق تو فکر میشم بدون اینکه حواسم به جاده باشه بعد یهو میبینم که هنوز تو جاده ام و سالم دارم رانندگی میکنم و اینا همه از عظمت و بزرگی خداوند هست
خب امیدوارم مطلبم مفید بوده باشه تا مطالب بعدی خدانگهدار...
نظرات شما عزیزان:
داداش دمت گرم وبلاگ خوبی داری مطلبتم خوندم...
داش من یه راهنمایی بهت میکنم::اینطورکسارودیدی دسته جق جقه روبگیربروپایین بزن مغزشون رو ولو کن وسط زمین ای حال میده منم کوچیکت شوفرم اما فلا بچه شوفرم انشالله تا بعد... به منم سربزن وبلاگ دارم... یاعلی...
سلام دادا خیلی خیلی وبت باحاله .من هم بابام کامیون داره عاشق کامیون راننگی روی کامیونم به ما هم سر بزن
SAJAD99
ساعت0:10---7 اسفند 1392
سلام داداش،جملات زیبایی نوشتی خیلی خوشم اومد و خیلی خوب خودتو معرفی کردی و اگه خاطره دیگه ای بود لطف کن و برای ما بزار
تشکر انشاالله که سالم و سلامت باشید پيوندها
تبادل لینک
هوشمند |
|||
|